پخش زنده
امروز: -
این بوستان در مساحت ۷هکتار با اعتبار یک میلیارد و ۷۰۰میلیون تومان در مدت ۶ ماه در جوار بوستان شهدای گمنام احداث شده است.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز خراسان رضوی، شهردار سبزوار امروز گفت: فضای سبز با نورپردازی، آبنما، نیمکت، برج نوری، تیرپارکی و وجود گونه های گیاهی اقاقیا، یوکا و رز از مهم ترین امکانات و پوشش گیاهی این بوستان است.
سیدعلی کوشکی افزود: آسفالت پارکینگ این بوستان نیز در 2هزار مترمربع با اعتباری 75میلیون تومان به همت واحد آسفالت سازمان عمران انجام شده است.
در مراسم بهره برداری از این بوستان، خانواده سردار شهید غلامرضا پروانه، شهردار، اعضای شورای اسلامی و جمعی از مدیران شهری سبزوار حضور داشتند.
شهر سبزوار 105بوستان و پارک محلی دارد.
شهید سردار غلامرضا پروانه از شهیدان تازه تفحص شده هشت سال دفاع مقدس که پیکر مطهرش به تازگی همزمان با سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) با حضور اقشار مختلف مردم در سبزوار تشییع شد.
سردار شهید غلامرضا پروانه در زمان شهادت فرماندهی گردان رعد لشکر پنج نصر خراسان را عهده دار بود.
سال ۶۲ شهید در عملیات والفجر ۳ در گردان رعد فرمانده ما بودند بعد از عملیات که معمولا نیروها به پشت خط منتقل می شوند به علت نیامدن نیروهای جانشین مجبور بودیم با تلفات و دوستانی که از دست داده بودیم در خط مقدم بمانیم گردان رعد سه گروهان داشت دو گروهان از رزمندگان خراسان و یک گروهان از عشایر ایلام . در کتابها زیاد درباره شجاعت مالک اشتر خوانده ام ولی بعینه مالک اشتر را در وجود این شهید عزیز دیدم چقدر یک انسان می تواند شجاع و خستگی ناپذیر باشد یک بار آرپیجی بر می داشت بار دیگر پشت تیربار می نشست و... فرمانده خوب آن است که در شرایط خاص تصمیمات درست لحظه ای بگیرد گروهان ما که ۱۲۰ نفر بودند بعد از پاتک بسیار شدید عراق در طول یک شب و روز به حدود ۴۰ نفر رسید عده ای شهید و عده ای مجروح شده بودند در آن روز سخت به خاطر اهمیت منطقه عراقیها با تانک به طرف ما حمله ور شدند چنانکه گویی هر لحظه کوهی به ما نزدیک می شود شب قبلش تانکهای عراقی تا پشت خاکریز آمده بودند بطوریکه دوستم که بالای خاکریز می رفت و آرپیجی شلیک می کرد گفت بلند شو ببین به محض اینکه بالای خاکریز رفتم دیدم لوله تانک در مقابلم است درگیری بین تن و تانک بشدت زیاد شده بود از بس آتش و دود بود انگار شب شده و آتش روشن کرده اند هر لحظه تانکهای عراقی نزدیک و نزدیکتر می شدند طوریکه حتم داشتیم یا شهید و یا اسیر می شویم اینجا بود که شهید بزرگ پروانه گفت سریع چهار آرپی جی زن بدنبال من بیایند رفتند و در قسمت شمالی که عشایر ایلام بودند به هر زحمتی خود را به پشت تانکهای عراقی رساندند عراقیها گمان کردند نیروهای زیادی آنها را دور زده اند درحالیکه کلا با شهید پنج آرپی جی زن بدون کمک بودند تانگهای عراقی پا به فرار گذاشتند و ساعتی بعد دوستان آرپی جی زن با سردار آمدند دقیقا یادمه به یکی از دوستان گفتم چرا کلاهت سوراخ شده کلاهش را بر داشت ترکشی به بزرگی بیست ریالی کلاهش را سوراخ و پوست سرش را سوزانده بود ولی بخاطر هیجان و اضطراب زیاد متوجه نشده بود عراقیها که عقب رفتند چنان خمپاره بارانمان کردند که نمیدانستیم کی دراز بکشیم و چه زمانی بلند شویم بعضی از راننده ها و خدمه های تلنک عراقی که تانکشان آسیب دیده بود در حال فرار بودند بهفرمانده که آن لحظه پشت تیربار بود گفتم برادر پروانه آن چند نفر دارند فرار می کنند شهید هم چنانکه گفتم هر لحظه اسلحه ای به دست می گرفت آرپیجی و تیربار زیاد بود چون تمام صاحبانش شهید شده بودند در حالیکه شهید پروانه در سمت چپ و آقای زیوری ود سمت را ستم بود خمپاره ای نزدیکمان فرود آمد و اکثر ترکشهایش به من اصابت کرد دوست طرف راستم نیز یکی دو ترکش خورد ولی بخاطر شدت ترکشها به من و پاره شدن شکم و بیرون ریختن معده و روده ها و شکستن لگنم متوجه نشدم که آیا ترکشی به سردارمان اصابت کرد یا نه خدا رحمتش کند و در روز قیامت شفاعتش را نصیبمان گرداند بسیار شجاع شجاع وشجاع و با درایت بود